وبلاگicon
بدن انسان - اطلاعات عمومی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
متن دلخواه شما
نظر یادتون نره
پیغام مدیر :
 
 
نبض
نوشته شده در سه شنبه 91/2/5
ساعت : 3:51 عصر
نویسنده : محسن خوش اخلاق
نظرات

 

با هر تپش قلب ،‌ بطن ها منقبض می شوند و با شدت ، خون را ازقلب بیرون می رانند و وارد شریانها می کنند نبض ، موج فشاری است که با هر انقباض قلب بدلیل جریان پر فشار خون در داخل شریانها ، ایجاد می شود . این نبض در نقاط نبض به راحتی لمس می شود . این نقاط جایی هستند که شریان اصلی نزدیک سطح بدن قرار دارد و می تواند به آرامی روی یک استخوان یا عضو سخت فشار داده شود . برای لمس کردن نبض ، انگشت نشانه و میانه را به هم بچسبانید و نوک آنها را روی نقطه نبض قرار دهید و به آرامی آنرا روی شریان فشار دهید تا زمانیکه نبض را احساس کنید . گاهی اوقات ، باید نوک انگشتانتان را کمی به هر طرف بغلزانید و دوباره فشار دهید تا نبض را حس کنید . نبض را با انگشت شصت خود لمس نکنید چون انگشت شصت خودش نبض دارد و ممکن است با نبض بیمار اشتباه شود .

در بیماران هوشیار با سن بیشتر از یک سال ، باید نبض رادیال را بگیرید (شکل A6-5) . در بیماران بیهوش بیش از یک سال باید نبض کاروتید را در گردن گرفت . . (شکلB6-5) . جهت لمس نبض کاروتید باید نوک انگشتان نشانه و میانه را در طول شریان کاروتید در شیار بین نای و عضلة گردن قرار دهید . هنگام لمس نبض کاروتید در بیمار هوشیار به خصوص بیمار مسن مراقب باشید . تنها فشار ملایم در یک طرف گردن باید استفاده شود . هرگز روی شریانهای کاروتید در هر دوطرف گردن همزمان فشار نیاورید . اگر این کار را بکنید ممکن است منجربه قطع جریان خون به سوی مغز شود.

در شیرخواران ( کوچکتر از یک سال ) ، تعیین محل نبض رادیال و کاروتید مشکل است . چون نای در شیر خواران نرم است و تکامل نیافته است ، لمس نبض کاروتید در شیر خواران توصیه نمی شود . بلکه در شیر خواران باید نبض براکیال گرفته شود که در بازو قراردارد . (شکل 7-5 ). شیر خوار را به حالت طاق باز قرار دهید و با بالا آوردن بازوی شیرخوار می توانید نبض براکیال را لمس کنید .

به علت اینکه بیشتر نوزادان بازوهای گوشت آلود دارند لازم است که نوک انگشتان نزدیک به هم را محکم در طول شریان بازویی که به طور موازی با محورهای طولی بالای بازو قراردارد فشار دهید تا بتوانید نبض را لمس کنید

اولین نکته ای که باید در هنگام گرفتن نبض توجه کنید این است که تعیین کنید آیا نبض بیمار ، قابل لمس است یا نبض ندارد . هنگام گرفتن نبض باید سرعت ، قدرت و نظم آنرا گزارش و ارزیابی کنید .

تعداد نبض : برای به دست آوردن تعداد نبض در بیشتر بیماران باید تعداد ضربانی را که در دوره 30ثانیه ای احساس می کنید بشمارید و سپس ضرب در 2 کنید . اگر نبض ضعیف و لمس آن مشکل ، نامنظم و بسیار آهسته است ، باید برای یک دقیقه کامل نبض را بشمارید . ریت نبض به شکل ضربان در دقیقه بیان می شود ولی نیازی نیست که شما در گزارشتان ، بعد از عدد ، جمله ‹‹ ضربان در دقیقه ›› را بنویسید یا بیان کنید .

ریت نبض در بیشتر بالغین (در حالت استراحت)به طور متوسط در حدود 72 ضربه دردقیقه است . با این حال ، تعداد ضربان می تواند از شخصی به شخص دیگر به طور چشمگیری متفاوت باشد .در یک ورزشکار در شرایط خوب یا اشخاصی که داروهای قلبی مصرف می کنند ، مثل بتابلوکرها ریت نبض ممکن است به طور قابل ملاحظه ای کمتر باشد . ریت نبض بین 60تا100 ضربه در دقیقه در بالغین طبیعی است . ریت متوسط نبض در کودکان کلاً بالاتر است . جدول 3-5 ریت طبیعی نبض را نشان می دهد.

در ارزیابی ریت نبض در بیمار بالغ ، اگر ریت نبض بیش از 100 ضربه در دقیقه باشد افزایش ضربان قلب (تاکیکاردی) و ریت نبض کمتر از 60 ضربه در دقیقه ، کاهش ضربان قلب (برادیکاردی) نام دارد .

جدول 3-5 میزان طبیعی ریت نبض : 

 

 ســـن  میزان: ضربه/دقیقه 

  

بزرگسالان 60تا100

کودکان 80تا120

کودک نوپا 90تا150

نوزادان 120تا160

قـــدرت : باید همیشه قدرت ضربان را هر جایی که ضربان راگزارش و ثبت می کنید گزارش کنید.

نبض معمولاًدر شریانهای کاروتید یا رادیال در بالغین و در شریان بازویی (براکیال) در شیرخواران لمس می شود زیرا نبض طبیعی قوی است و به راحتی در این مکانها لمس می شود . بنابراین ، اگر احساس کنید که نبض قدرت طبیعی را دارد باید بنویسید که قوی بوده است . باید ضربان قویتر از طبیعی ‹‹ جهشی ›› یا پر و ضربانی که ضعیف تر و لمس اش مشکل است را ‹‹ ضعیف›› یا ‹‹خفیف›› نامید. با این تجربه کوچک می توانید تشخیص های لازم را به آسانی بدهید .

نـــظـم (ریتم ) : هنگام ارزیابی کیفیت ضربان باید تعیین کنید که آیا منظم یا نامنظم است . اگر فاصله بین انقباض های بطنی قلب کوتاه باشد نبض سریع میشود . هنگامی که فاصله طولانی تر است نبض آهسته تر میشود .

بدون در نظر گرفتن سرعت ، فاصله بین هر انقباض باید یکسان باشد و نبضی که به وجود می آید فواصل یکنواخت و منظم داشته باشد . باید این ریت نبض یا آهنگ نبض را یادداشت و ثبت کنید.

اگر قلب به صورت دوره ای ضربه ای زود رس یا دیر رس داشته باشد یا اگر گاهگاهی نبضی لمس نشود ریتم نبض نامنظم است ، بعضی افراد نبض نامنظم مزمن دارند . با این حال اگر نبض نا منظم در بیماری با سایر علائم و نشانه های مشکلات قلبی عروقی ، وجود داشت ، بیمار احتمالاً احتیاج به ارزیابی و مراقبتهای پیشرفته قلبی دارد . بنابراین ، با در نظر گرفتن قوانین باید برای درخواست کمک تیم مراقبتهای حمایتی پیشرفته تماس بگیرید ، یا برای مراقبت دقیق بیمار را به سرعت منتقل کنید .

پــوسـت :

شرایط پوست بیمار می تواند اطلاعات زیادی را در مورد گردش خون محیطی و پرفیوژن [1][12]، میزان اکسیژن خون و حرارت بدن بیمار به شما بدهد . هنگام ارزیابی پوست باید رنگ ، حرارت و رطوبت آنرا اندازه گیری کنید.

رنــگ. ارزیابی پوست به شما کمک می کند که کافی بودن پرفیوژن را تعیین کنید . به جریان خون در داخل یک بافت یا عضو پرفیوژن گفته میشود . پرفیوژن کافی ، احتیاجات متداول سلولها را رفع می کند و پرفیوژن ناکافی باعث مرگ سلولها و بافتها می شود.

بیشتر رگهای خونی نزدیک سطح پوست قرار دارند . رنگ پوست با جریان خون از میان رگها و میزان و نوع رنگ دانه ای که در پوست بیمار است معین می شود.

خون هنگامی که با میزان کافی اکسیژن اشباع شده باشد قرمز است . در نتیجه رنگ طبیعی پوست در افراد سفید پوست ، صورتی است . تیره رنگ بودن پوست در بیشتر افراد تغییرات رنگ زیر پوست را پنهان نمی کند . در بیمارانی بسیار تیره پوست ، تغییرات ممکن است فقط در مناطق خاصی مثل ناخنهای انگشتان ، غشاء موکوسی داخل دهان ، لبها ، و کف دستها (که معمولاً رنگدانه کمتری دارند)و ملتحمه [2][13] چشمها ظاهر شود . ملتحمه ، غشاء ظریفی در زیر پلکها است و سطح خارجی چشم را می پوشاند. به علاوه در شیر خواران و کودکان باید کف دستها و پاها ارزیابی شود.

جریان خون محیطی ضعیف باعث می شود که پوست ، رنگ پریده ، سفید ، کمرنگ یا خاکستری ، احتمالاً با ظاهری نیمه شفاف مثل شمع سفید به نظر برسد . پوستی که به طور غیر عادی سرد و یخ زده است هم ممکن است به این صورت دیده شود . هنگامی که خون به درستی با اکسیژن اشباع نمی شود ، به نظر آبی می رسد . پس ، در بیماری با تبادل ناکافی هوا ، و میزان کم اکسیژن در خون ، لبها ، غشاء موکوسی ، بستر ناخنها و پوست روی رگهای خونی ، آبی یا خاکستری می شوند : این شرایط ‹‹ سیانوز ›› (شکل 8-5) نامیده می شود.

فشار خون بالا ممکن است باعث شود که پوست ، برافروخته و قرمز شود. دربعضی بیماران با فشار خون خیلی بالا ، همه رگهای خونی قابل مشاهده و آنقدر پرند که پوست ظاهراً به رنگ قرمز ارغوانی تیره دیده می شود . در بیماران دچار مسمومیت با گاز منواکسیدکربن یا تب شدید ، آفتاب سوختگی ، گرما زدگی ، سوختگی های حرارتی خفیف ، یا دیگر شرایطی که در آنها بدن قادر نیست که به درستی گرما را دفع کند نیز ، پوست قرمز رنگ می شود.

تغییرات دررنگ پوست ممکن است ناشی از یک بیماری مزمن باشد . مشکل یا نقص کبدی ممکن است باعث بیماری یرقان شود که در آن پوست بیمار و سفیدی چشم (اسکلرا) زرد میشود . اسکلرا (صلبیه چشم) در حالت طبیعی سفید رنگ است .

حــرارت : معمولاً پوست هنگام لمس ، گرم است . هنگامی که بیمار تب مشخص ، آفتاب سوختگی ، یا حرارت بالا دارد هنگام لمس ، پوست داغ است . پوست ، هنگامی که بیمار در مراحل اولیه شوک است کاهش دمای خفیف یا پرفیوژن ناکافی دارد . هنگامی که بیمار در مراحل انتهایی شوک است ، حرارت پایین یا سرمازدگی دارد .

حرارت بدن معمولاً با دماسنج در بیمارستان اندازه گیری می شود . با این حال در صحنه ، لمس پیشانی بیمار با پشت دست خودتان و مقایسه حرارت پیشانی بیمار با پشت دست خودتان ، معمولاً برای تعیین اینکه آیا حرارت بیمار بالا رفته یا پایین است کافی است . (شکل 9-5)

 

 

 

رطــوبت .پوست به صورت طبیعی خشک است . پوستی که مرطوب تر، ( اصطلاحاً تعریق بیش از حد ) ، یا بیش از حد خشک و گرم است نشان دهنده وجود یک مشکل است . درمراحل اولیه شوک ، پوست کمی مرطوب خواهد شد. پوستی را که تنها کمی مرطوب است و با عرق خیلی زیادی پوشیده نشده ، [3][14] گویند.

هنگامی که پوست پر از عرق است مثلاً بعد از ورزش سنگین یا هنگامی که بیمار در شوک به سر می برد آن را پوست با ‹‹ تعریق بیش از حد ››[4][15] می گویند .

به خاطر اینکه رنگ پوست ، حرارت و رطوبت ، اغلب با یکدیگر مرتبط هستند باید آنها را با هم در نظر بگیرید . هنگام ثبت یا گزارش ارزیابی تان از پوست ، باید ابتدا رنگ ، سپس حرارت و در آخر خشکی ، رطوبت یا خیسی پوست را بگویید یا بنویسید . برای مثال باید بگوید یا بنویسید : ‹‹ پوست : رنگ پریده ، سرد و نمناک است ››.

پرشدگی مجدد مویرگی [5][16]:

پرشدگی مجدد مویرگی آزمایشی است که توانایی سیستم جریان خون را در خونرسانی به سیستم مویرگی ارزیابی می کنند . هنگامی که یک اندام غیر مجروح ارزیابی می شود ، پرشدگی مجدد مویرگی ، پرفیوژن بیمار را منعکس می کند . زمان پرشدگی مجدد مویرگی اغلب تحت تأثیر حرارت بدن ، وضعیت بدن و داروها قرار می گیرد .

برای انجام تست پرشدگی مجدد مویرگی ، انگشت شصت خود را روی ناخن بیمار قرار دهید و به آرامی ناخن بیمار را فشار دهید . (شکل A10-5 ) خون با این فشار از مویرگهای بستر ناخن بیرون می رود و بستر ناخن سفید می شود . هنگامی که فشار را از روی ناخن بیمار برمی دارید ، مویرگهای زیر ناخن از خون پرمی شوند و بستر ناخن به رنگ صورتی طبیعی خود بر می گردد.

پرشدن مجدد مویرگی باید هم سریع و هم به رنگ صورتی باشد . با پرفیوژن کافی ، رنگ بستر ناخن باید در مدت دوثانیه یا به مدت زمانی که کلمات « پرشدگی مجدد مویرگی » را با سرعت طبیعی می گویید به رنگ صورتی معمول برگردد ( شکل B10-5)‌ . باید پرشدگی مجدد مویرگی رابه شکل طبیعی «CRT=2 » یا « CRT>2 » گزارش دهید و ثبت کنید . هنگامی که پرشدگی مجدد مویرگی بیش از دو ثانیه طول بکشد یا بستر ناخن بیمار سفید باقی بماند . احتمال اختلال در جریان خون محیطی وجود دارد.

رنگ آبی ممکن است نشان دهد که مویرگها به جای خون روشن و پراکسیژن شریانها ، از خون وریدها پرشده اند.

همچنین باید بدانید که تست پرشدگی مجدد مویرگی در بیماری که در تماس با هوایی سرد بوده ، یا در بیمار مسن ، فاقد ارزش است . در این شرایط تأخیر در پرشدن مجدد مویرگی طبیعی است.

برای ارزیابی پرشدن مویرگی در شیر خواران و کودکان کوچکتر از 6سال ، روی پوست یا بستر ناخن را فشار دهید و معین کنید چه مدت طول می کشد تا پوست به رنگ صورتی برگردد. مثل بالغین ، پرشدن مجدد طبیعی مویرگی باید کمتر از 2ثانیه طول بکشد.

[1][12] Perfusisn

[2][13] Conjunctiva

[3][14] Clammy ، Moist

[4][15] Wet

[5][16] Capillary Refill Test ، (CRT)




:: برچسب‌ها: بدن انسان



ساختمان گوش
نوشته شده در سه شنبه 91/2/5
ساعت : 3:46 عصر
نویسنده : محسن خوش اخلاق
نظرات

 

گوشهای ما مسئول دو حس حیاتی اما کاملا متفاوت هستند: شنوایی و تعادل. صداهای تشخیص داده شده از طریق گوشها ، اطلاعات اساسی را درباره محیط خارجی به ما می‌دهند و به ما اجازه می‌دهند با روشهای پیچیده‌ای چون گفتار و موسیقی ارتباط برقرار کنیم. علاوه بر این گوشها در حس تعادل ما نیز سهم دارند. درک ناخود آگاه وضعیت بدن در فضا به ما اجازه می‌دهد تا بایستیم و حرکت کنیم بدون آنکه زمین بخوریم.

گوش دارای اندامهای مجزای شنوایی و تعادل است که صداهای دنیای اطرافمان و اطلاعات درونی درباره وضعیت و حرکتمان را تشخیص می‌دهد. ساختمانهای حسی داخل گوش ، اشکال متفاوت اطلاعات را به صورت ایمپالسهای عصبی برگردانده تا از طریق اعصاب به قسمتهای مختلف مغز ، جایی که اطلاعات تجزیه و تحلیل می‌شوند، فرستاده شوند. توانایی ما در تفسیر اصوات و استفاده از اطلاعات ، درباره تعادل در زمان نوزادی و کودکی شکل می‌گیرد.

کیفیت صوت
در واقع صوت ارتعاش مولکولها در هوای اطراف ماست. درجه بلندی (Pitch) یک صدا (میزان بم یا زیر بودن) ویژگی‌ای از امواج صوت می‌باشد که فرکانس (تواتر) نامیده می‌شود. فرکانس تعداد ارتعاش در هر ثانیه است و در واحدهایی به نام Hertz سنجیده می‌شود. هر چقدر فرکانس بالاتر باشد صدا زیرتر است. شدت و قدرت یک صدا به نیروی امواج صوتی بستگی دارد که در واحدهایی به نام دسی بل (Decibel) اندازه‌گیری می‌شود . با هر 10 دسی بل افزایش در قدرت صدایی به بلندی دو برابر شنیده می‌شود، بنابراین صدایی با 90 دسی بل دو برابر قویتر از صدایی با 80 دسی بل است.

مکالمه بطور معمول در حدود 60 دسی بل است صدایی تقریبی ترافیک معمولا در حدود 80 دسی بل می‌باشد. قرار گرفتن در معرض صدای بالاتر از 120 دسی بل حتی برای مدتی کوتاه می‌تواند به شنوایی ما آسیب برساند.میزان توانایی ما در تجزیه صداهای مرکب مثل موسیقی و اینکه یک صدا چقدر بلند باشد تا قادر به شنیدن آن باشیم با یکدیگر متفاوت است. گوش انسان بطور معمول قادر است صداهایی با فرکانسهای بین 20000 - 30 هرتز را تشخیص دهد، اما توانایی شنیدن صداهای فرکانس بالا با افزایش سن ، کاهش می‌یابد. حیواناتی مثل خفاش (bat) و سگ می‌توانند صداهایی با فرکانس های بالاتر از حد طبیعی شنوایی انسان را بشنوند.

تعادل و حرکت
در تعادل و حرکت گوشها دارای این عملکرد هستند: آگاهی از موقعیت سر و تشخیص چرخش و حرکت سردر تمامی جهات. مغز اطلاعات گوشها را با اطلاعات حاصل از گیرنده‌های موقعیت در عضلات ، تاندونها و مفاصل و اطلاعات بینایی بدست آمده از چشمها ترکیب می‌کند. ترکیب این اطلاعات باهم ما را قادر می‌سازد تا بدون از دست دادن تعادل در جهات مختلف حرکت کنیم. گوش از سه قسمت خارجی ، میانی و داخلی ساخته شده است. گوش خارجی دارای لاله گوش و مجرا می‌باشد. این لوله پر از هوا به پرده گوش منتهی می‌شود که در پاسخ به صدا مرتعش می‌شود.

پشت پرده گوش ، گوش میانی قرار دارد که از هوا پر شده و دارای سه استخوان ظریف می‌باشد که استخوانهای شنوایی نامیده می‌شوند. چکشی(malleus) ، سندانی (incus) و رکابی (stapes). این استخوانها ارتعاش پرده را به غشا دریچه بیضی که جدا کننده گوش میانی از گوش داخلی است ، منتقل می کنند. در گوش داخلی که پر از مایع می‌باشد حلزون قرار دارد که دارای گیرنده حسی برای شنوایی و ساختمانهای دیگری برای حرکت و تعادل است.

مکانیسم شنوایی
توانایی شنوایی به یک سری وقایع پیچیده در گوش بستگی دارد. امواج صوتی در هوا از طریق ساختمانهایی به گیرنده شنوایی منتقل می‌شوند. این گیرنده اندام کورتی نام داشته و در گوش داخلی قرار گرفته است. داخل اندام کورتی ، ارتعاشات فیزیکی بوسیله سلولهای مویی (hair cells) حسی تشخیص داده می‌شود و این سلولها با تولید سیگنالهای الکتریکی پاسخ می‌دهند. اعصاب این سیگنالها را به مغز منتقل می‌کنند و در آنجا این سیگنالها تفسیر می‌شوند . فرکانسهای مختلف صوتی سلولهای مویی را در قسمتهای مختلف اندام کورتی تحریک کرده و باعث درک اصواتی مثل موسیقی و مکالمه می‌شوند. صدا در نواحی شنوایی دو طرفه مغز پردازش می‌شود. اما صحبت بیشتر در طرف چپ مغز تفسیر می‌شود.

حس تعادل
توانایی ایستادن صاف و راه رفتن بدون آنکه بیفتیم به حس تعادل ما بستگی دارد. ساختمانهایی در گوش داخلی مثل دستگاه وسیتبولار (دهلیزی) شناخته شده‌اند که با تعیین وضعیت و حرکت سر در ایجاد تعادل نقش دارند. دستگاه وستیبولار از سه مجرای نیم دایره و دو دهلیز ساخته شده است. حرکت سر بوسیله سلولهای مویی در ساختمانهایی در مجاری نیم دایره که کریستا (cristae) نامیده می‌شوند و دو ساختمان در دهلیز که ماکولا (maculae) نامیده می‌شوند تشخیص داده می‌شود. حرکات چرخشی سر بوسیله کریستا که در مجاری نیم دایره قرار دارند تشخیص داده می‌شوند. بنابراین حرکت سر در هر جهتی بوسیله حداقل یک مجرا تشخیص داده می‌شود. این اطلاعات باعث حفظ تعادل و ثبات بینایی هنگام حرکت سر می‌شود.

حرکت خطی و وضعیت ایستا(ساکن static )
دو ماکولای درون و ستیبول در گوش داخلی حرکت خطی را حس می‌کنند. به عنوان مثال هنگام مسافرت با ماشین یا استفاده از آسانسور موقعیت سر به نیروی جاذبه بستگی دارد. تشخیص موقعیت سر در ارتباط با جاذبه به ما کمک می‌کند. به عنوان مثال ، هنگامی که درون آب عمیق شیرجه می‌زنیم به ما می‌فهماند از چه جهتی به سطح آب بیاییم.

راههای ارتباطی
اگر چه گوشها به ظاهر ساختمانهای مجزایی دارند، آنها مستقیما با بینی و حلق ارتباط دارند. قسمت قابل رویت گوش ، لاله گوش (pinna) با مجرای گوش مرتبط است که در انتهای آن پرده گوش (eardrum) قرار دارد. پشت این پرده ، گوش میانی است که یک فضای پر از هواست که از طریق مجرایی به نام شیپور استاش (Eustachian tube) با حفره پر پشت بینی و حلق مرتبط می‌باشد . این مجرا مسوول ایجاد فشار مشابه در هر دو طرف پرده است. ساختمان گوش داخلی در عمق جمجمه قرار گرفته و حاوی اندامهای حسی برای صدا و تعادل می‌باشد.

ساختمان گوش :

گوش از قسمتهای مختلفی تشکیل شده است. امواج صوتی مراحل مختلفی را درون گوش طی می‌کنند تا به اعصاب شنوایی تبدیل شوند. هر کدام از اجزای گوش درونی را این امواج تاثیر گذاشته (تقویت، جمع آوری ، تغییر فرکانس ، انتقال و...) و به اعصاب شنوایی می‌رسند. ساختمان گوش از قسمتهای مختلفی تشکیل شده است.

گوش خارجی
گوش خارجی امواج صوتی را جمع آوری و متمرکز می‌سازد و از دو قسمت تشکیل شده است.

لاله گوش
لاله گوش در غالب حیوانات متحرک است، و برای جمع کردن و هدایت امواج صوتی و تشخیص جهت صدا بکار می‌رود، ممکن است به طرف منبع صورت متوجه شود. در انسان لاله گوش بی‌حرکت است ولی تا اندازه‌ای جهت صوت را می‌تواند تشخیص دهد.

مجرای گوش خارجی
مجرای گوش خارجی لوله‌ایست که تقریبا 2 تا 3 سانتیمتر طول دارد و در حدود یک سانتیمتر مکعب حجم دارد و به پرده صماخ ختم می‌شود. ارتعاشات صوتی تا قسمت انتهایی این لوله بوسیله هوا منتقل شده ، پس از آن بوسیله محیطهای جامد و مایع به گوش میانی انتشار می‌یابد.

پرده صماخ
پرده صماخ غشایی است که بوسیله اصوات با فرکانسهای مختلف مرتعش می‌شود. درجه کشش آن از محیط به طرف مرکز تدریجا زیاد شده و به همین علت است که هر قسمت از این پرده بوسیله فرکانس معینی مرتعش می‌شود.

گوش میانی
گوش میانی امواج را تقویت و منتقل می‌کند. گوش میانی در حفره استخوانی موسوم به صندوق تمپان (Caisse De Tympan) قرار دارد و بوسیله شیپور استاش (Trompand Eustache) به حلق می‌رسد. ارتعاشات هوا که از گوش خارجی به پرده صماخ می‌رسد بوسیله چهار استخوان کوچک که یکی پس از دیگری متکی بهم مفصل شده است، به گوش داخلی منتقل می‌گردد. این چهار استخوان بر حسب شکلی که دارند شامل چکشی ، سندانی ، عدسی و رکابی است. وظیفه آنها کم کردن دامنه ارتعاشات و در نتیجه افزایش تغییرات فشار است.

پنجره بیضی
استخوان چکشی به پرده صماخ و استخوان رکابی به پنجره بیضی (Ovale) ختم می‌شود که سطح آن 4 مرتبه از پرده صماخ کوچکتر است. چون سطح صماخ 14 مرتبه از سطح بیضی بزرگتر است لذا فشار در پنجره بیضی 14 مرتبه زیاد می‌گردد. این بهترین وسیله‌ای است که می‌توان انرژی ارتعاشی یک محیط با وزن مخصوص کم را (هوا) به محیطی با وزن مخصوص زیاد منتقل نمود.

پنجره گرد
در گوش میانی ، پنجره دیگری وجود دارد که به پنجره گرد (Round) مرسوم است. پنجره گرد و پنجره بیضی حد فاصل بین گوش داخلی و میانی است. پنجره بیضی ارتعاشاتی را که به پرده صماخ می‌رسد از طریق استخوانهای گوش میانی به گوش داخلی منتقل می‌کند و پنجره گرد سبب می‌شود مایع گوش داخلی که در محفظه غیر قابل ارتعاشی قرار دارد، بتواند مرتعش شود.

گوش داخلی
گوش داخلی امواج منتقل شده از گوش میانی را دریافت و آن را به امواج شنوایی تبدیل می‌کند. گوش داخلی اصلی‌ترین قسمت گوش است و از چندین قسمت تشکیل شده است.
مجاری نیم حلقوی: در ساختمان گوش سه مجرای نیم حلقوی واقع شده است که برای حفظ تعادل بدن در فضا بکار می‌رود و در امر شنیدن تاثیر ندارد.
کیسه اوتریکول و ساکول: مجاری نیم حلقوی بالای کیسه‌ای بنام اوتریکول قرار گرفته‌اند (Utricule) ، که بوسیله مجرایی به یک کیسه کوچکتر مرسوم به ساکول (Saccule) وصل می‌شود.

حلزون
در زیر مجاری نیم حلقوی ، حلزون (Limacon) قرار گرفته که حفره‌ای پیچیده به شکل حلزون است و بوسیله دریچه بیضی به گوش میانی مربوط می‌شود. تعداد حلقه‌های این مارپیچ 2.5 ، طولش 38 میلیمتر و قطر قاعده آن در حدود 3.3 میلیمتر است. حلزون از مایعی پر شده و بوسیله دو پنجره بوسیله غشای مسدود به صندوق تمپان ارتباط دارد. یکی پنجره بیضی که ارتعاشات را دریافت می‌کند و دیگری پنجره گرد بوده و عمل آن این است که به مایعی که در حلزون قرار دارد، امکان ارتعاش می‌دهد.
مجرای حلزونی:در وسط حلزون مجرای حلزونی قرار دارد که به ساکول معروف است.
غشا بازیلر:حفره حلزون بوسیله جدار طولی به نام غشا بازیلر به دو قسمت تقسیم می‌شود.

اندام کورتی
روی غشا بازیلر مجموعه‌ای مرسوم به اندام کورتی (Corti) یا عضو کورتی قرار گرفته است. تعداد اندام کورتی از قاعده حلزون به طرف راس آن بتدریج افزایش می‌یابد.

تونل کورتی
عضو کورتی از یک سلسله سلولهایی به شکل میله که راس آنها دو به دو و مجاور هم قرار دارد، تشکیل می‌شود. بدین طریق مجرایی با مقطع مثلثی شکل را محدود می‌سازد که به تونل کورتی معروف است.

شروع پیدایش حس شنوایی
یک سر میله روی غشا بازیلر تکیه داشته و سر دیگر آن آزاد است. لذا هر میله می‌تواند در داخل آندولنف (مایع مجرای حلزونی) حرکت آزاد داشته باشد. روی دو طرف تونل کورتی سلولهای مژه‌دار شنوایی قرار دارند که انشعابات نهایی عصب شنوایی به آنها منتهی می‌گردد، و می‌توان شروع حس شنوایی را از این ناحیه دانست.

 



:: برچسب‌ها: بدن انسان



ساختمان چشم
نوشته شده در سه شنبه 91/2/5
ساعت : 3:43 عصر
نویسنده : محسن خوش اخلاق
نظرات

قسمت های مختلف چشم انسان عبارتند از: پلک ها، ملتحمه، قرنیه، لیمبوس، صلبیه، عنبیه، مردمک، عدسی،اتاقک قدامی، مشیمیه، فضای خلفی و زجاجیه، شبکیه، عصب چشم و عضلات چشم. 

 

پلک ها:

 

 

پلک ها؛ بافت های منحصر به فردی هستند که پوشش مخاطی متحرکی را تشکیل می دهند که تمام سطح کره چشم را می پوشاند . بنابراین پلکها خط مقدم دفاع سطح چشم در مقابل خشکی و آسیب ها می باشند . اگر پلکهادچاراختلالات آناتومیک یا عملکردی باشند ،  اولین قدم درمانی در جهت بهبود وضع سطح چشم، اصلاح فیزیولوژی نرمال پلک است.حدود 100 مژه در پلک بالا و 50 مژه در پلک پایین وجود دارد که دقیقا قدام به صفحه تارسی خارج شده و به سمت جلو خم می شوند. مژه های فوقانی به سمت بالا و مژه های تحتانی به سمت پایین قوس برمی دارند که باعث گیر انداختن و جلوگیری از ورود اجسام ریز به داخل سطح کره چشم می شوند. 

 ملتحمه:

ملتحمه یک لایه شفاف محافظ است که سطح داخلی پلک ها و روی سفیدی کره چشم را می پوشاند.در واقع ملتحمه یک اپیتلیوم مخاطی است که از محل اتصال پوستی مخاطی لبه پلک تا لیمبوس قرنیه ای - صلبیه ای ادامه یافته است . مساحت ناحیه  ملتحمه بیشتر از سطح کره چشم و پلکهاست و باعث ایجاد چندین چین می شود. چین ها در فورنیکس ها برجسته تربوده وبرای حرکت کره چشم لازم هستند . در سمت داخل، فورنیکس وجود ندارد و چین ملتحمه ایجاد چین نیمه هلالی را می کند.

 قرنیه:

 

قرنیه(Cornea) راهی است که از طریق آن اطلاعات بینایی از دنیای خارج وارد چشم  می شود. بنابراین، یک بافت اپتیکی کاملا تخصص یافته است که بایدشفافیت وتوانائی انکسار نور مرئی آن حفظ شده و در مقابل نیروهای خارجی مثل خشکی،  تهاجم میکروبی و آسیب وضربه ها مقاومت کند.قرنیه  بافتی است شفاف در جلوی چشم که در محل لیمبوس (حلقه دور قرنیه) به ملتحمه متصل می‌شود. قطر افقی آن 75/11 و قطر عمودی 6/1? میلیمتر است. ضخامت آن از مرکز به محیط افزایش می‌یابد (65/0- 52/0) میلیمتر. منابع تغذیه قرنیه ، عروق لیمبوس ، زلالیه و اشک است. قسمت سطحی قرنیه بیشتر اکسیژن خود را از اتمسفر می‌گیرد. ساختمان یکنواخت ، بی‌آب بودن و بی‌رگ بودن عوامل شفافیت قرنیه می‌باشد.اعمال جراحی لیزیک و یا لیزر برای تصحیح شماره عینک بر روی این قسمت انجام می گیرد. با انجام این گونه اعمال جراحی، انحنای قرنیه تغییر و شماره چشم اصلاح می گردد .

به گفته دیگر؛ قرنیه قسمت شفاف و شیشه مانند جلوی چشم می‌باشد که مقطعی از یک کره یا یک جسم بیضوی منظم است که از ورای آن قسمت رنگی چشم یعنی عنبیه دیده می‌شود. در واقع رنگ چشم وابسته به عنبیه است که از فردی به فرد دیگر متفاوت می‌باشد و قرنیه کاملا شفاف است. نور پس از عبور از قرنیه و عدسی چشم به شبکیه می‌رسد تا در آنجا تصویر تشکیل گردد و پس از فعل و انفعالاتی، اطلاعات این تصویر بصورت امواج الکتریکی-عصبی به مغز منتقل گردد و فعل بینایی کامل گردد. هر گونه اختلالی که در این مسیر بروز نماید سبب کاهش بینایی می‌شود. قرنیه اولین عنصر در این مسیر می‌باشد و وجود یک قرنیه شفاف و با شکل هندسی منظم، لازمه اصلی بینایی است

 لیمبوس

لیمبوس محل آناتومیکی تبدیل اپیتلیوم اسکلرا و ملتحمه به قرنیه بوده و معتقدند که محل سلولهای  بنیادی اپی تلیال قرنیه است. در لیمبوس، اپی تلیوم مطبق منشوری ملتحمه به اپی تلیوم مطبق سنگفرشی قرنیه و آستر مخاطی رگدار اپیتلیوم ملتحمه به یک شبکه پرعروق لیمبال ختم می شود. برای تامین غذا و اکسیژن سلولهای بنیادی لیمبوس که میتوزفعال دارند، این شبکه عروقی اهمیت دارد. علاوه بر این لیمبوس در تعیین حدود سلولهای ملتحمه از سلولهای قرنیه نقش دارد.

 صلبیه:

صلبیه قسمت سفیدی چشم است که درامتداد قرنیه میباشد و تا پشت چشم و تاعصب بینایی ادامه می یابد. در واقع صلبیه بافت نسبتاً محکمی است که دورتا دور کره چشم به جز قرنیه را می پوشاند

 عنبیه:

عنبیه بخش رنگی پشت قرنیه است که رنگ چشم افراد را تعیین می کند.عنبیه  به رنگهای مختلف مانند آبی، سبز، قهوه‏ای، عسلی وغیره می‏باشد.

 مردمک:مردمک، سوراخی است در وسط عنبیه  که مقدار نور وارد شده به چشم را تنظیم می کند. وقتی چشم در محیط پر نور قرار می گیرد مردمک تنگ می شود تا مقدار نور کمتری وارد چشم شود؛ و بر عکس زمانی که چشم در محیط کم نور قرار می گیرد مردمک گشاد می شود تا نور بیشتری وارد چشم شود.

 عدسی:

عدسی عضوی است محدب الطرفین ، قابل انعطاف، بدون رگ و شفاف با قطر 9 میلیمتر و ضخامت 4 میلیمتر که ما بین مایع زلالیه و زجاجیه چشم قرار دارد. و توسط زنولها به شیارهای بین جسم مژگانی اتصال دارد.عدسی در پشت مردمک واقع شده است و عمل تطابق و متمرکز کردن نور بر روی شبکیه را انجام می‌دهد.

در هنگام مطالعه، عدسی با تغییر انحنا خود این امکان را ایجاد می‌نماید که بتوانیم اجسام نزدیک را بخوبی ببینیم. این قابلیت از سن 45-40 سالگی به بعد، کاهش می‌یابد و بنابراین پیر چشمی عارض می‌گردد، بدین معنا که برای دید نزدیک و مطالعه نیاز به عینک جداگانه خواهد بود. هرگاه فردی به نزدیک نگاه می‌کند، انقباض عضله سیلیاری، کشش عدسی را کم می‌کند و لذا عدسی کروی‌تر شده و قدرت انکساری بیشتری پیدا می‌کند و تصویر جسم نزدیک را بر شبکیه می‌اندازد (عمل تطابق). در نگاه به دور عکس این حالت اتفاق می‌افتد. با پیر شدن و کاهش حالت ارتجاعی عدسی ، قدرت تطابق آن کاهش می‌یابد و فرد تار می‌بیند.این همان حالتی است که به آن پیر چشمی گفته می شود.
آب مروارید که یکی از شایعترین بیماریهای چشم میباشد که بعلت کدر شدن عدسی چشم اتفاق می افتد.

اتاقک قدامی:

اتاقک قدامی فضای کوچکی است که بین قرنیه و عنبیه قرار دارد. در این فضا مایعی به نام زلالیه جریان دارد.در چشم  مرتباً مقداری از مایع زلالیه تولید و ازطریق مجاری زاویه چشم خارج می شود . اگر به هر دلیلی تعادل بین تولید و خروج این مایع به هم بخورد مقدار مایع زلالیه در چشم افزایش پیدا می کند و فشار داخل کره چشم از حد طبیعی بیشتر می شود. بالا رفتن فشار چشم به پرده شبکیه و عصب بینایی آسیب می زند و باعث بیماری آب سیاه یا گلوکوما می شود.

 مشیمیه:

مشیمیه پرده نازک سیاه رنگی است که دور شبکیه را احاطه کرده است. این پرده تعداد زیادی رگ های خونی دارد که مواد غذایی را به بخش هایی از شبکیه می رساند. به علاوه سلول های این لایه حاوی تعداد زیادی رنگ دانه سیاه ملانین است که رنگ سیاهی به این بخش از چشم می دهد. وجود رنگ سیاه مانع از انعکاس نورهای اضافی در داخل کره چشم می شود و به تشکیل تصویر واضحتر کمک می کند.

 فضای خلفی و زجاجیه:

فضای خلفی چشم که محوطه پشت عدسی چشم است توسط زجاجیه که در واقع یک ماده ژله مانند شفاف است  پر می‏شود. در بعضی شرایط مثل افزایش سن، ضربه به چشم، نزدیک بینی متوسط تا شدید، دیابت و ....  ساختمان ژله مانند زجاجیه تغییر می کند و در بعضی جاها حالت آبکی پیدا می کند.این تغییرات بصورت اشکال متحرکی شبیه مو و یا بال مگس ( مگس ‏پران) در میدان بینایی دیده می شوند. خصوصا در موقع نگاه به یک زمینه سفید و روشن این اشکال بیشتر جلب توجه می‏کند.

در صورتی که فردی به صورت حاد دچار مگس پران و یا احساس جرقه زدن (فلاشینگ) شود؛ باید از نظر احتمال سوراخ شدگی شبکیه معاینه شود. 

شبکیه:

قسمت حساس به نور چشم است که در پشت چشم ، مابین  زجاجیه و مشیمیه قرار دارد و شامل مجموعه ای از سلولهای حساس به نور و انواع مختلف نرونهاست. سلولهای استوانه ای مسئول دید سیاه و سفید هستند و سلولهای مخروطی رنگها را تشخیص می دهند. نرونهای میانی شبکیه نیز سیگنالهای بینایی رسیده را جمع آوری و اطلاعات را به عصب بینایی منتقل می کنند.

شبکیه از میلیونها سلول اختصاصی فتورسپتور (گیرنده نور)بنام سلولهای مخروطی و استوانه ای تشکیل شده است که شعاعهای نوری را به سیگنالهای الکتریکی تبدیل می کنند و از طریق عصب بینایی به مغز منتقل می کنند. سلولهای استوانه ای توانایی دید در نور کم و سلولهای مخروطی توانایی دید رنگها را به ما می دهند .

ماکولا، که در مرکز شبکیه قرار دارد، محل تجمع بیشترین تعداد سلولهای مخروطی است. فوآ، فرورفتگی کوچکی در مرکز ماکولا، بیشترین سلول مخروطی را داراست. ماکولا مسئول دید مرکزی، دید رنگها و تشخیص دقیق جزئیات است. سلولهای استوانه ای درقسمت محیطی شبکیه (اطراف شبکیه) قرار دارند و امکان دید در شب و دیدن حرکت اشیاء در اطراف را می دهد . 

 لایه پیگمانته (رنگدانه دار) شبکیه مابین شبکیه و مشیمیه قرار دارد و حاوی ملانوسیتهایی است که مسئول رنگ سیاه آن هستند. این پیگمانها باعث می شوند تمام نورها داخل چشم جذب شود وچشم مانند اتاق تاریک عکاسی عمل کند. 

عصب چشم:

عصب بینایی، در پشت شبکیه قراردارد که سیگنالها را از سلولهای فتورسپتور به مغز منتقل می کند . این عصب پیام های بینایی را  از شبکیه به مغز ارسال می کند.در بعضی ازبیماریها مانند مولتیپل اسکلروزیس یا همان MS ، مسمومیت با الکل متیلیک (الکل چوب)، آب سیاه و.... عصب بینایی آسیب می بیند. 

عضلات چشم:

 

حرکات کره چشم در هر چشم به وسیله 6 عضله خارج کره چشمی که به اطراف کره چشم می چسبد کنترل می شود. اختلال حرکتی و یا عدم هماهنگی آن ها می تواند به انحراف چشم یا لوچی منجر شود.

 

 

 



:: برچسب‌ها: بدن انسان



یادداشت جدید
نوشته شده در سه شنبه 91/2/5
ساعت : 3:39 عصر
نویسنده : محسن خوش اخلاق
نظرات

فصل هشتم

                   بدن انسان

از ته قلبم دوست دارم




:: برچسب‌ها: بدن انسان