در زمان حضرت موسی(ع) فرعون می خواست کاخی بزرگ و عظیم بسازد.برای ساختن کاخ از تمام مردم شهر کار می کشید.حتی مرد یا زن بودن و یا بچه یا بزرگ بودن مردم برای او مهم نبود.او به زور یک زن باردار را اجبار کرد تا سنگی بزرگ را حمل کند اما به دلیل فشار زیاد بچه در شکم او سفت شد.رو به آسمان کرد و گفت:خدایا! آیا تو خوابی که نمیبینی بنده هایت دارند زجر می کشند؟
بعد از واقعه ی حضرت موسی(ع) که لشکر فرعون در آب غرق شدند روزی همان زن به کنار دریا آمد و لب آن نشست.ناگهان جنازه ی فرعون را دید که روی آب شناور است.ناگهان صدایی الهی را شنید که به او می گفت: ما خواب نیسیتیم؛بلکه در کمین دشمنیم!