وبلاگicon
داستان حاکم عادل مرتبط به امام حسین(ع) - اطلاعات عمومی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
متن دلخواه شما
نظر یادتون نره
پیغام مدیر :
 
 
داستان حاکم عادل مرتبط به امام حسین(ع)
نوشته شده در سه شنبه 91/8/30
ساعت : 1:54 عصر
نویسنده : محسن خوش اخلاق
نظرات

سلام.من توی این شبای محرم عادت دارم تا قبل از تاسوعا و عاشورا برم تکیه...یک آقایی اونجا سخنرانی می کنه.یک شب که رفته بودم اونجا حرف جالبی زد که من خیلی از اون حرف خوشم اومد.گفتم که براتون بزارمش. روزی حاکمی با یارانش برای شکار به جنگل رفت.در جنگل حیوانی خوب و تمیزی را پیدا می کند اما یاران او آن حیوان را نمی بینند.وقتی او را دنبال می کند گمش می کند وخود نیز آنجا گم می شود. یارانش هر چه گشتند نتوانستند او را بیابند. تو اون جنگل کلبه بود که یک پیرزن و یک پیرمرد زندگی می کردند.زندگی آن ها خیلی ساده و عریان بود.به طوری که همه ی دارایی آنان تنها یک بز بود.وقتی حاکم آن جا را میابد به آن جا می رود.آن ها برای پذیرایی از حاکم آن بز را کشتند و گوشتش را به حاکم دادند.بعد از یک روز یاران حاکم،حاکم را میابند.او را به قصر می برند.حاکم بزرگان قصر را خواست. جریان را تعریف می کند و می گوید به نظر شما من به این دو کهن سال چه بدم؟یکی گفت 10000 دینار.حاکم گفت نه کمه.یکی گفت 100 شتر .حاکم گفت نه بازم کمه.یکی گفت یک صندوقچه پر از جواهرات . باز هم حاکم گفت کمه.بزرگان ماندند که حاکم می خواهد چکار کند؟حاکم گفت که همه ی دارایی آن ها تنها یک بز بود.اگر عادلانه حساب کنیم من هم باید تمام دارایی را به آنان ببخشم...

نتیجه:پس نتیجه می گیریم که امام حسین(ع) همه چیز و همه ی کسانش را در راه خدا داد.دیگر چیزی برای او نمانده بود که فدا کند.مادر که داد.پدر که داد.فرزندانش را که داد. برادر ناتنی خود را که داد.برادر زاده که داد.مردم خیمه را هم که داد.همش به خاطر دستور خداوند است.پس ما هم باید از دستورات خداوند اطاعت کنیم و با جان و دل آن ها را انجام دهیم.

امید وارم خوشتون اومده باشه!!!